مسافر غریب ع
بذار یه واقعیتی رو بگم ، یه واقعیتی
که خیلی وقته توی شش هام
اکسیژن خالص قلبم رو زندانی کرده
اینکه یلدای شب های غریبم
دوستت ندارم ، عاشقت هم نیستم
فریاد می کشم که مجنون نگاهت من هستم .
تو رو با تمام قلبم باور دارم ،
بگو که باور داری تو خود منی
تو برای همیشه با منی
مسافر غریب ع
بذار یه واقعیتی رو بگم ، یه واقعیتی
که خیلی وقته توی شش هام
اکسیژن خالص قلبم رو زندانی کرده
اینکه یلدای شب های غریبم
دوستت ندارم ، عاشقت هم نیستم
فریاد می کشم که مجنون نگاهت من هستم .
تو رو با تمام قلبم باور دارم ،
بگو که باور داری تو خود منی
تو برای همیشه با منی
پاییز بلندپا
دوستت دارم ، نه برای خودم برای خودت دوستت دارم ، به اندازهی تمام دنیا ، به اندازه ی اون شاخه گل سرخ ، آره ،به اندازه ی همون شاخه گلی که عاشقشم .
به اندازهی وجودم دوستت دارم .
نمی خوام فکر کنم ، نه به تو نه به خودم . به هیچی نمی خوام فکر کنم . می ترسم فکر کنم ، فکر کنم و به روزی فکر کنم که دیگه دوستم نداری ، یه روزی که میری ، میری و
رفتنت بدون بازگشت .
ولی من بازم دوستت دارم ، این بار نه برای تو ، برای خودم . برای خودم که دوستت دارم .
انتها
29/8/84
وو
سال ها بود که منتظرت بودم . یه روز امدی مثل یه شاهزاده با یه اسب سفید ، وقتی چشام تو چشات گره خورد دلم
واسه همیشه اسم تو رو خوند . تو آهسته امدی مثل یه نسیم و با یه طوفان رفتی . رفتی و من رو من رو با این ضخم
تنها گذاشتی ، تو رفتی و فکر نکردی جای این ضخم واسه همیشه رو دل من میمونه تو که ظالم نبودی .
حالا وقتی می بینمت حتی نمی تونم باهات حرف بزنم برای اینکه نباید این کار رو بکنم ، برای اینکه همه میگن دیونه شده از این عشق کهنه . آره ، راست میگن ، من فقط میتونم با حسرت چشات رو نگاه کنم و ردپات توی زندگیم رو
ببوسم و تو خلوت خودم بهت بگم ، تا آخر دنیا منتظر چشات میمونم .
یلدا (انتها)
28/7/86